ما در این شهر غریبیم و....
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
اما به کمند تو گرفتارو به دام تو اسیر
درِ آفاق گشاده است ولی کن بسته است
از سر زلف تو در پای دل من زنجیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
من نظر باز گرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر باز مگیر
گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد
اما ما در همه عالم تو را نشناسیم نظیر.....